چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

برای توصیف آدم ها باید کلمه بلد بود ...باید خیلی کلمه بلد بود..آن هم خیلی خیلی.
به نظرم آدم ها اصولا موجودات پیچیده ای هستند و تو موظفی برای توصیف این موجود پیچیده،پیچیده بنویسی...
حتی اگر آن موجود پیچیده خودت باشی!!
17 سال هم که با خودت زندگی کرده باشی انتظار زیادی است که بخواهی در یک پاراگراف توصیف کنی شخصیتت را...
پس این جا خالی خواهد ماند درست تا لحظه ای که بتوانم برای توصیف یک موجود پیچیده به تعداد کافی کلمه پیدا کنم؛حتی اگر آن موجود پیچیده خودم باشم....

با احترام،مهدیه سادات حقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
خرداد

توجـه توجــــــه نقد مثل اسمش بسیار طولانی است....لطفا خسته نشوید!


مقدمه

فهمیدن حال و احوال این روز های رسانه ی ملی نیاز به دقت چندانی ندارد و ضرب المثل  آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است را می توان به درستی برایش به کاربرد.

اخیرا آه و ناله های پرسوز اهالی این رسانه ی مهم کشور خبرهای ناخوشی را می رساند.

کفگیری که ظاهرا به ته دیگ خورده،مخاطبانی که آنتن تلویزونشان چرخیده و بعضا از رسانه داخلی بیزارند و برنامه های بی کیفت و حتی بد آموزی که مصداق بارزش می شود شمعدونی...

اما ظاهرا در بعضی ایام سال مخاطب آنتن تلویزیونش را می چرخاند و رسانه جمهوری اسلامی ایران را رصد می کند.و ظاهرا این رسانه ملی تمام زورش را میزند بلکه در این فرصت طلایی بتواند نظر مخاطبان را جلب کند؛

اما به چه قیمتی؟

ماه مبارک رمضان از کودکی تا به حال برای همه مان یک فرصت سی روزه برای خود سازی و تمرین برای بهتر شدن بوده و هست.

اما این نکته که تلویزون جمهوری اسلامی ایران چه قدر دراین خودسازی نقش دارد بسیار مهم و حیاتی است.آن هم برای رسانه ای که عنوان اسلامی بودن (!) را  سالهاست یدک می کشد.

متاسفانه  در چند سال اخیر شاهد برنامه هایی بوده ایم که پشت اسم ها وعناوین متفاوتی ظاهر اصلی خود را مخفی و جایشان را در کنداکتور تلویزیونمان تثبیت کرده اند.

فیلم ها و سریال ها

از جمله مهم ترینشان می توان به فیلم ها و سریال هایی اشاره کرد که هیچ سنخیتی با موضوع اصلی ماه مبارک رمضان ندارند.

سه شبکه سراسری اما در رقابتی تنگاتنگ هر شب پس از افطار مجموعا حدود 3 ساعت از وقت خود را به این سریال های اختصاص  میدهند.زمان هایی طلایی که مردم می توانستند به جای نشستن پای تلویزیون در مسیر کمال گام بردارند.

سریال هایی که با همه ی آموزش ها و هدف هایی که دارند خط و ربطشان با این ماه عزیز نا معلوم است

اما وضع و اوضاع برنامه های مناسبتی متفاوت است ویژه برنامه های سحرگاهی دم افطار سخنرانی ها و مستند ها را می توان از زاویه ای دیگر به تماشا نشست

برنامه هایی که همگی تلاش می کنند تا در ماه مبارک رمضان به موضوعات مرتبط بپردازند و مردم را هرچه بیشتر در رسیدن به هدف ماه مبارک رمضان یاری کنند.

ماه عسل

اگر کلماتی نظیر ماه رمضان تلویزون و افطار را با هم مخلوط کنید نتیجه اش می شود معجون ماه عسل

برنامه ای که حالا نهال عمرش ده ساله شده و این می تواند  رکورد خوبی برای یک برنامه ی اجتماعی گفت و گو محور باشد

در این میان آن چیزی که کار را بسیار سخت و دشوار می کند تلاش برای تکراری نشدن است

موضوعی که عوامل این برنامه را  نحن فشار قرار می دهد.

اولین شب ماه عسل در حالی شروع شد که همه منتظر تغیرات شگرفی در نحوه پرداخت و اجرای آن بودند.

از نقاط منفی اش که شروع کنیم و از تیتراژ نه چندان دلچسبش هم فاکتور بگیریم مهم ترین و توی ذوق زننده ترین مساله ی اولین شب ماه عسل 94موضوع و محتوای بسیار تعجب آور آن بود.

موضوعی که به تنهایی خودش پتانسیل یک نقد10 صفحه ای را دارد.

اما آن چه تعجب را بیشتر بر می انگیخت خارج شدن بحث از مسیر اصلی  و پرداختن به سوالات بسیار بی معنایی نظیر تاریخ خواستگاری عقد وعروسی  و میزان اهمیت دادن خانم ها در  به یاد آوری آن ها از سوی همسرانشان بود.

و اما  داستان جوانی که برای اثبات عشقش احمقانه ترین راه  ممکن یعنی  به پایین پرییدن را انتخاب می کند و جان و جوانی اش را شدیدا به خطر می اندازد  لایق لقب اولین شاهکار ماه عسل 94 است.

اگر خوش بین باشیم اتیکت بدآموز بودن به پیشانی این قصه نمی زنیم اما هرچقدر هم که تلاش کنیم قطعا نخواهیم توانست جنبه آموزشی این قصه را بیابیم

قطعا هر انسان عادی با دلی مهربان از دیدن انس و الفت وعشق میان یک زوج جوان آن هم در چنین مرتبه ای لبخند تحسین بر لبش نقش می بندد اما آیا ما واقعا در برنامه سازی مان  این قدر قحطی موضوع داریم که راه  درست عاشقی کردن  بشود موضوع و برای بهتر یاد دادنش به بازگو کردن این مسائل بپردازیم؟آن هم درست در اولین ویکی از برجسته ترین شب های  ماه مبارک رمضان؟

آیا غیر از این است که برنامه ای با چنین حجم گسترده ای از مخاطبان رسالتش سنگین تر و عمیق تر از سایر برنامه هاست؟

آیا بهتر نیست به موضوعاتی بپردازیم که ارتباط بیشتری با این ماه بزرگ وعزیز دارند؟

و در نهایت آیا این ناسپاسی نیست که یکی از طلایی ترین آنتن های رسانه را این گونه حیف و میل کینم؟

به نظر می رسد این ناسپاسی از سوی طیف گسترده ای از مردم  هم مورد انتقاد قرار گرفته است که باتوجه به کارنامه درخشان این برنامه رفع این مشکلات در برنامه های آتی دور از انتظار نیست.

اما در اولین قسمت ماه عسل امسال نقاط قوتی هم به چشم می خورد  که در کفه ی دیگر ترازو جای می گیرد.

دکور جدید و جالب ماه عسل که هر سال مردم را شگفت زده می کند و امسال هم کهکشانی شدنش جو جدیدی در این برنامه ایجاد کرده است.

افزایش تعداد مهمانان برنامه و سبک و سیاق جدید و تفاوت ایجاد شده در نحوه تصویر برداری نیز حائز اهمیت است.

با توجه به این که تنها دو شب از این برنامه گذشته است یقینا انتقادات بیشتر دور از انصاف خواهد بود.

شب های روشن


 واما در گروه  برنامه های مناسبتی می توان به شبهای روشن اشاره کرد کاری از گروه خانواده و فرهنگ  شبکه دوم سیما با اجرای رسالت بوذری که با فضایی متفاوت از پشت بام ساختمان شبکه دو روی آنتن این شبکه میرود و فضای گرم و خانوادگی این برنامه بسیار خاطره انگیز است.

یک برنامه ی صمیمی با محوریت خانواده ودینداری که از موضوعات و مهمانان گرفته تا مسابقات و جوایزش همگی درست و به جاست و زمان پخشش چه قدر درست در دل ماه مبارک رمضان جای گرفته است...!

پرداختن به موضوعات پر اهمیتی نظیر چگونه نماز خوان کردن فرزندان ، معرفی کتاب های کم حجم و درعین حال مفید،توجه به سخنان رهبری در مباحث مختلفی نظیر افطاری ساده و سبک زندگی اسلامی،دعوت از مهمانان و کارشناسان محبوب و مجرب، دغدغه مندی دست اندرکاران این برنامه را به وضوح مشخص میکند.


آیتم شعر خوانی شاعران جوان،از آن آیتم های دو سر طلاست که شب های شبهای روشن را روشن تر می کند...از سویی توجه به برگ های جوان درخت شعر کشور و از سوی دیگر محتوای مناسب و مناسبتی شعرها لبخند رضایت را برلب های مخاطبان می نشاند...آیتمی که اولین شبش را با حامد عسکری کلید زد و هرشب مخاطبان را به چند خط دلنشین مهمان می کند...

نوسفران

ا

اما نوسفران که برنامه سحرگاهی شبکه دو است و مثل چند سال اخیر با محوریت روزه اولی ها و این بار با اجرای سید جواد هاشمی مهمان منازل مردم است.

برنامه ای لطیف و آرامش بخش  که با توجه به گروه سنی مخاطبانش به مراتب حساسیت های بیشتری را می طلبد...

نوسفران برنامه ای متنوع و خوش ساخت است و از تیتراژ و آیتم ها گرفته تا محتوا و دکور همه بر اساس سن مخاطبان طراحی شده اند.

تیتراژ پر معنی،آیتم های مختلف ،سخنان زیبای  حجت اسلام اخوان،و البته داستان های مختلف با اسانس قصه گویی جذاب سید جواد هاشمی، یک وعده سحری روحانی است که  هروز سفره ی سحری نوسفران را رنگین می کند!


و در آخر هم آیتم گفت و گو با کودکان ، که هنگام تماشایش شاید قدر همان ابر های کومولوسِ زیر پای بچه ها حس لطافت عجیبی وجودتان را پر کند، و خروجی اش بشود یک آمین از ته دل برای دعاهای شیرین کتاب دست های کوچک دعا.

 و اما صدر گروه مستندان را می توان به جرات به مستند از لاک جیغ تا خدا اختصاص داد.مستندی که لطیفانه به موضوعی جذاب می پردازد!

این بار بد حجابان خود ، زندگی تحول یافته شان را روایت می کنند و تاثیر دعوت به حجاب را  با شیوه ای متفاوت به چندین برابر می رسانند.
 این مستند با توجه به زمان اندکی که در اختیار دارد با یک گفت و گوی جذاب و از زاویه ای متفاوت گروه های مختلفی از مردم را پای دریچه تلویزیون می کشاند و به خوبی مخاطب را نیم ساعتی میخکوب میکند.
آن چه در این میان به شدت مرا جذب میکند،ساختار ساده و بی آلایش این مستند است،به نحوی که در عین پرداخت ساده ، بیننده به شدت از دیدنش لذت میبرد.
از نام زیبا و مناسبش هم نمی توان چشم پوشی کرد که قطعا یکی از گزینه های جذاب برای دیدن این مستند خواهد بود.

در این میان ان چه از رسانه ملی مان انتظار می رود ملی ماندن  و دوری از میلی شدن است... .

 

باشد که همه این تلاش ها در راستای تحقق ظهور منجی و زیر سایه نگاه پرورگار مقبول افتد.

ان شاءالله

 

  • مهدیه سادات حقی
۲۹
خرداد

چقدر دوستت دارم
و چقدر دوستداشتنی هستی برای همه 
اصلا وقتی می آیی اشک و لبخند را با هم به چهره ام مهمان میکنی
عطر پیراهنت را که نگو...
پاک ترین و لطیف ترین نسیم زانو می زند مقابلش...
ای مهربان ترین ماه مهربان ترین مهربانان

+ماه رمضونمون مبارک
++ خداجون کمکمون کن همون طوری باشیم که تو دوست داری....
+++دعا فراموش نشه

  • مهدیه سادات حقی
۲۷
خرداد


هوا ابری شده امروز

پر از عطر گل یاسه

که قلب یک وطن امروز

پر از امواج احساسه

 

چِشا بارونیه خیسه

پر از غصه س پر شادی

که سوغاتیت ؛سفر کرده!

شده یک جَو عرفانی

 

عجیبه این تناقض ها

چشای خیس و یک لبخند؟!

شاید اعجاز یک بندِ

که واسه تو شده دس بند


تو خوابیدی با چشمایی

که نه بسته نه خسته بود

تو برگشتی  عزیز دل

با دستایی که بسته بود

 

ببین با دستای بسته ت

چه موجی رو به پا کردی!

تو ای مرد دلیر جنگ

بازم ما رو صدا کردی

 

صدای تو پر از عشقه

پر از شوره پرِ احساس

نشونی شم یه دریا ، دل

که از عشق شما اینجاس

 

تو غواصی و می دونم

که خط ها رو تو می شکونی

تو راهت موندگاره و

تو دلهامون تو میمونی

 

حواست هست بابایی

درخت قامتش خم شد

نگاهش رو به تصویرت

دوای درد و مرهم شد

 

مامان اما با هر زنگی

به سرعت می پره از جا

دلش آروم نمی گیره

چه قدر لرزون این دستا

 

تو چشماش اشک هایی هست

که عمرش قد سی ساله

یه دنیا درد تنهایی

یه عالم آهه و ناله

 

وللی اون راضیه از تو

چشاش خیسه ، لبش خندون

عجیبه این تناقض ها

ولی نه توی این میدون

 

شاید حالا که برگشتی

دلش آروم شده باشه

میدونه ماهیِ نازش

یقینا تو بهش جاشه

 

  • مهدیه سادات حقی
۱۵
خرداد

آن ولی هست نه آنسوی افق...که میان همه ی مردم شهر...او همین جاست...همین نزدیکی است..

 گل قالی هامان  به قدومش چه طبیعی شده اند و چه عطری به هوا از قدمش برخاسته...

روز ها او .....میان همه ی مردم شهر...راه حق می رود آرام آرام...و میان نگه پر گنه مردم خواب آلوده..

چه غریب است امام

چه غریب است امام

چه غریب است امام

اگر از چشم بشر سو فراری شده است

اگر آن نور حقیقت ز نظر پنهان شد

تو بدان چشم تو را معیوب کرد
گنهی که تو بدان آه تاسف به لب گوهر دردانه نشاندی
تو که در لشکر او یار و کمک حال نماندی
تو همانی که ظهورش ز وجود تو شروع خواهدشد
تو همانی که اگر برگردی
تابش نور ظهورش روشنی بخش دو چشمان جهان خواهد شد
  • مهدیه سادات حقی
۱۲
خرداد

مثل قطره افتادم میان جمعیت

همگی با هم روانه شدیم ..مثل یک رود..

حسم را توصیف که نه می خواهم تعریف کنم برایتان

حسی که از من نیمه سنگ دل اشک درآورد و چشمانم بابتش سرخ شد

آن جا همان جایی بود که تو را چنان در آغوشش میکشید که آرزو میکردی هیچ وقت رهایت نکند

حتی اگر خیلی خیلی هم خاص نبود یک آن قریبی داشت

اسمش نور دوازدهم بود

و صاحبش خورشید پشت ابر

یک راوی و شش غرفه ی پی در پی که هر کدام  قلب شش گوشه ات را عجیب احیا می کرد

و من آن جا احیا شدم

زنده شدم و فهمیدم بد ترین مرگ جهان همان خواب و غفلت زدگی است

مردم!!!!

باید بیدارشویم..احیا شویم

دست برداریم از خوابی که روی خواب های زمستانی را کم کرده

............

اگر شانس یارتان باشد نور دوازدهم را در گرگان می توانید بیابید

تا جمعه....تا غروب جمعه

یادتان باشد که شانس ، نام دیگر خداست زمانی که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد

پس شانس برای همیشه یارتان...


 

  • مهدیه سادات حقی
۰۶
خرداد

بعضی وقت ها یک چیز هایی پیش می آید که دخیل نبودن آدم تویش داد می زند

اصلا تابلوست یکی دیگر همه چیز را ردیف کرده.ضایع است که کار دست آدمیزاد نیست

مثل پیدا شدن یک خانه ی باب میل  یا یک شغل توپ و از همه مهمتر شروع شدن یک رابطه دوستی

حدودا سه سال پیش بود

حوالی آبان

چند ماهی بود که وبلاگ نویسی یکی از کار های اصلی ام شده بود

آن زمان پرشان ایده را خیلی که نه اما تا حدودی می شناختم

در حد اسم جالب توجهش

شیش تاییا که ساخته شد پخشش مرا به وجد آورد

اصلا داشتم امیدوار میشدم به رسانه ی تارعنکبوت گرفته ی مان

خواستم بیشتر بدانم ازشان

 چند عبارت با چاشنی چند کلیک مرا به کمی فراتر از من رساند

اولش مثل وبلاگ های معمولی بود...صفحه هایش را که ورق زدم چشمم به عکس های صاحب وبلاگ افتاد

کامپیوتر ذهنم هی پیغام میداد که چه قدر آشناست

"باید یک جایی دیده باشمش"

کلاس اجرا میرفت و از تجربه هایش می نوشت

کم کم دوست شدیم

اولش فقط در حد کامنت و ایمیل بود.

پیشرفته تر که شدیم (!) از این موبایل با کلاس ها آمد دست مان و رشته ی دوستی مان ناگسستنی تر شد

نمی دانم چه طوری اما ما خیلی شبیه بودیم

خودش را نمی دانم اما من برایم جالب بود اینهمه وجه اشتراک

اصلا باید کلی زمان می گذاشتی تا یک اختلاف نظر پیدا کنی که لا اقل ناقض فامیل بودنمان شود..یک چیزی در حد خواهر مثلا

وقتی میگویم نمی دانم  چه طوری روز تولدش اس ام اسم را می فرستم

وقتی می گویم نمیدانم چه شد که دوست جانی هم شدیم

وقتی می گویم این همه فاصله را چه طور نمی بینیم

وقتی میگویم این همه محبت را ندیده ولی شناخته نثار هم میکنیم

جوابش می شود همان چند خط اول

باقی اش باشد برای کسی که امروز روز ت-و-ل-د-ش است!!!

چه خوب شد که در همچین روزیخدا تو را بنده هایش هدیه کرد!!!!

+دوست جانی تولدت مبارک!

++دلم می خواست یک عکس دونفره از خودمان می گذاشتم ملت کیف کنند ازاین همه محبت....یادم آمد که ما اصلا هم را ندیده ایم  :)))


 

 

  • مهدیه سادات حقی
۰۶
خرداد

تا حالا شده بری استخر؟!

شده یه اتفاقی بیوفته و بخوای غرق شی و در حالی که جونت داره بالا میاد بخوای خودتو نجات بدی؟

شده دست و پا بزنی ؟!

شده دلت برای دوباره چشیدن طعم اکسیژن لک بزنه؟!

حالا فک کن 

تو اون شرایط دستاتو  قرص و محکم ببندن

رد طناب خیلی میسوزه؟!

نمیتونی دستاتو حرکت بدی،نه؟!

فک کن به جای آبم پرتت کنن تو یه استخر خالی

یه چیزی شبیه گودال

بعد به جای آبم خاک بریزن روت

شده؟

د نه د...نشده!

نشده که طعم خاکو بچشی

نشده که اینقدر تند تند نفس بکشی که ریه هات پر خاک شه

شاید گریه ات بگیره

خوب آخه داری میمری

اونم نه معمولی 

دارن می کشنت

به بدترین وجه ممکن

داری شهید می شی

شایدم اشکات با همون خاکا قاطی شن و بوی گل فضا رو پر کنه

شاید یاد گذشته ت بیفتی

شایدم به فکر آینده ای باشی که برای بهترین بودنش داری جونتو میدی

شاید به این فکر کنی که تو آینده مردم چه شکلی اند؟!...چیجوری ان؟!..تو رویادشون میمونه؟!...نه،تو اصلا واسه اسم و رسم نرفته بودی که حالا بخوای به این چیزا فکر کنی

...........................

آره ؛ محاله این اتفاقا واست پیش اومده باشه

محاله چون تو الان زنده ای

سالمی داری اکسیژن تنفس می کنی نه یه مشت خاک و کلوخ

ولی چند نفر بودن که این قصه رو نشنیدن که لمسش کردن

که توش جون دادن

که 29 سالم قصه شون زیر خاکا خاک خورده 

جالبه نه؟!

چه قدر منطقی ه که بعد این همه سال برگشتن که یه چیزی بگن

که ببینی که با دستای بسته شون چه موجی راه می اندازن

که بگن :

عزیزم حواست هست؟!...ما مطمئنیم قرن ها هم بگذره حواس تو به هیچ چیز پرت نمی شه

تو هم مث ما از هیچ کس نمی ترسی...الا...هر پرچم سفید ی گولت نمی زنه...تو پاش بیفته حاضری قشنگ تر از ما تو میدون مبارزه خوش رقصی کنی

آره قشنگه

قشنگ تر وقتیه که میفهمی تو چه قدر مهمی که یه آدم واسه راحت زندگی کردن تو چه قدر سخت شهید شده

چه قدر زجر کشیده

و چه قدر سخته با کلمه ها بخوای یه جوری بازی کنی که جلوی رقص ایثار اونا کم نیارن

آره اونا هم انتخاب کردن و هم انتخاب شدن

اونا چند نفر بودن

همان 175 نفر

#سلام_بر١٧٥غواص_شهید

  • مهدیه سادات حقی
۰۲
خرداد

قلب من تکه و تکه دل من پرخون شد

که چرا ارض یمن با دم تو گلگون شد؟


تو که یک غنچه و یک کودک بی آزاری

تو مگر با عربستان سر جنگی داری؟!

ز چه رو کشور تو زخمی و ویران شده است؟!

موی پر پیچ و خمت از چه پریشان شده است؟

ترس و ذلت همه مزد عربستان باشد

تا ابد زار و پریشان و پشیمان باشد


و خدا او که همه چیز جهان در ید اوست

اوکه ناظر بده بر کار بشر دشمن و دوست


او که عادل بده و هست و همی خواهد ماند

او که جبریل امینش به ولی قرآن خواند


در همان وحی و کتابش به پیمبر فرمود

گرد ذلت به سر اهل ستم خواهد بود


دست ایزد به سر اهل یمن ماندنی است

قصه ی جنگ شما تا به ابد خواندنی است


استقامت شده واژه جملاتم چه صبور

نتوان وصف نمود این عظمت از ره دور


عرق شرم سعودی به زمین گشته روان

ای یمن تا به ابد فاتح این جنگ بمان


ما همه یاد شماییم و به دل ها غوغاست

گر زمن میشنوی آخر غصه زیباست


ما صدامان به سر غرب بلند است هنوز

سازمان ملل انگار به بند است هنوز


بند غفلت به گلویش شده بسته ای داد

حق خوری می کند آن که داد حق سر می داد


یک جهان پشت شما مانده و بی تاب شماست
دست الله بود یار و نگهدار خداست

گر خدا پلک زند ریشه ی ظالم بر باد
رفته و ریشه وی می کند او از بنیاد

ای خدا پلک برن بر همه ی اهل ستم
و به لبخند بگیر از یمنت غصه و غم

ما همه چشم به مولا و ولی مان داریم
به ندا و سخنش گوش سراپا دادیم

تا بیاید کند او امر و به سر مابدویم
این همان خاصیت عشق بود؛گرچه بدیم

این دل سنگی ما باز هوایش کرده
کاش او آید و بینیم که آب آورده

به کویر دلمان ریخته آباد شدیم
و ز بند غم هجران وی آزاد شدیم

و


پ.ن:اللهم عجل لولیک الفرج

پ.ن دو:تنها کاری که از دستم بر میومد!



  • مهدیه سادات حقی